خشت اول یک معمار | معرفی کوروش کریمی!

این اولین نوشته از وبلاگ شخصی من، یعنی کوروش کریمی، است. طبیعتا اولین نوشته باید به معرفی و مقدمه درباره شخص و محتوای وبسایت، که قرار است منتشر شود، اختصاص داده شود که همینطور خواهد بود. در این مقاله قرار است به طور خلاصه معرفی کوروش کریمی را داشته باشیم.
سطح یک: تولد کوروش
صحنه اول: تلاش برای آتش نزدن خانه!
طبیعتا از کودکی همه ما سرگرمی ها و علایق مختلفی داشته ایم که با گذر زمان و آشنایی با افراد مختلف، تغییر یافته و یا بهینه تر شده است. برای کوروش هم اینچنین بوده و احتمالا خواهد بود. وقتی سن کمتری داشتم، حدود دوران تحصیلات ابتدایی، همیشه از سمت خانواده تذکری من باب آتش نزدن خانواده داشتم! دلیلش هم مشخص است: کنجاوی بیش از حد. از ابتدا بازکردن قطعات و تجهیزات الکترونیکی بزرگ و کوچک خانه، و نسبتن انها یا گم کردن قطعات داخلی انها، سرگرمی بود که در کنار ورزش کردن، بازی کردن و مطالعه انجام می دادم.
لازم به ذکر است که تلاش های من برای آتش نزدن خانه، نهایتا با آتش زدن پرده اتاقم شکست خورد. یک مرتبه دیگر تمام دست راستم (دستی که با آن می نوشتم) طعمه حریق شد! سوختنی درجه 2.
صحنه دوم: از این شاخه به آن شاخه پریدن…
طبیعتا همه ما تجربه از این شاخه به آن شاخه پریدن را داشته ایم. گاها شاخته هایمان دور هم بوده و گاها نزدیک. برای پریدن روی شاخه های دور، نیاز بوده ریسک بیشتری داشت باشیم، هزینه بیشتری بدهیم و بیشتر بپریم؛ که البته برای کوروش اتفاق خوشایندی بوده و احتمالا خواهد بود. چه روزهایی که خواهند گدشت.
روزی بر سر شاخه تاریخ، علوم انسانی، باستان شناسی و تحقیقات این چنینی، روزی بر سر شاخه زیست شناسی، ژنتیک، فرگشت داروین و سوالات اساسی درباره وجود انسان، روزی در حال غرق شدن در ریاضیات و مفاهیم انتزاعی ریاضی، جشنواره خوارزمی و تئوری پردازی های بچگانه، روزی تلاش های تیمی برای ساختن کوادکوپتر، روز دیگری تلاش دونفره برای ساختن دستگاه آب شیرین کن، جلسه با اساتید دانشگاهی و فیزیک پیشه های این چنینی، تلاش جدی آن ها برای مایوس کردن دو نوجوان و نهایتا رد طرح شبیه سازی شده آن ها. و عصر روزی دیگری که اختراع دستگاه آب شیرین کن مشابهی را در هند در اخبار ملی می بینیم. و صدت ها روز دیگر و ماجرای دیگر…
سطح دو: به قدرت رسیدن کوروش
صحنه سوم: معادلاتی که می بینیم!
بعد از ماجراجویی حدودا چهارساله بر سر شاخه های مختلف و تلاش بانیان آموزشی، پژوهشی، و افرادی که معمولا برای نقل ایده هایمان به سراغشان می رویم، برای مایوس کردن مخاطب، بر سر شاخه فیزیک فرود آمدم. چند سالی بر سر شاخه فیزیک ماندم. شاخه ای که تحمل وزن سوالات من را داشت و توانست تحمل کند. گویی هر اندازه بیشتر وزن سوال هایمان را روی آن می انداختم، مقاوم تر میشد. فیزیک معنای واحدی داشت: معادلات انتزاعی ریاضی، که می توان آنها را دید، به آنها دست زد و آن ها را تغییر داد. فیزیک، ریاضیاتی بود که خلق و فنا در آن معنی می داد.
صحنه چهارم: نبرد با سیستم آموزشی!
شاخه بعدی که در کنار فیزیک بود و می توان با تلاش اندکی روی آن پرید، شاخه “آموزش” بود. از تدریس با هدف کنکور، المپیاد و غیره گرفته تا نشستن و صحبت کردن با بچه های کوچک درباره چیزهایی از عالم که برای هیچ کسی مهم نیست. روی همین شاخه بود که کوروش متوجه امر مهمی شد: “سیستم آموزشی، مهم ترین و تاثیر گذار ترین رکن برای خلق، توسعه و نهایتا تعالی هر جامعه ای است.” برای او که داشت حکومت خودش را پایه می گذاشت مهم بود که می دانست برای اداره یک حکومت، چه ارکان مهمی وجود دارد؟
از اینجا بود که به نبرد با سیستمی رفت که گویی ساخته شده بود که مهم ترین قوه انسان ها را از بین ببرد: خلاقیت.
من معتقد هستم دنیایی که بچه ها می بینند و درک می کنند، متفاوت با دنیایی است که ما آدم بزرگ ها می بینیم و البته واقعی تر.
سطح سه: گسترش حکومت کوروش
صحنه چهارم: مردی در تبعید ابدی!
این جمله از ملاصدرا یک جمله درخشان و جادویی است:
بانو! زمانی که با زمانه ی خویش نساختی، و با مسند نشینان و امربران ایشان کنار نیامدی، و آنچه را که جاهلان می گویند، جاهلانه باز نگفتی، لاجرم به تبعید ابدی روح گرفتار خواهی شد -حتّی اگر در کنج منزلی در شهری ساکن باشی- و اگر بر نپذیرفتن پای فشردی، آواره ات خواهند کرد، یا به زندانت خواهند انداخت و به دارت خواهند کشید.
مردی در تبعید ابدی- از نادر ابراهیمی
گسترش حکومت و تداوم این نبرد مهم با سیستم آموزشی، برایم گران تمام شد. این سیستم من را به اقیانوس بزرگی تبعید کرد. اقیانوسی که هم قرار بود موجودات وحشتناک در آن باشد و هم ماهی های زیبا و بی خطر.
صحنه پنجم: سرگرم آموزی، بازی آموزی، بازی پردازی و …
مدتی به مطالعه و طراحی ساختار برای آموزش گذشت که خود، کوروش را وادار به پریدن به شاخه های دیگر کرد. نهایتا در بین این پریدن ها یک شاخه مهم پیدا شد. سلاحی بسیار قدرتمند و مهم برای این نبرد بزرگ؛ سلاحی که از ابتدای زندگی همه ما همراهمان است: بازی.
با گذشت زمان کوتاهی بازی و ترکیب آن با آموزش، که در حوزه کلماتی مثل بازی آموزی، سرگرمی آموزی، گیمیفیکیشن، بازی پردازی و … تعریف می شود، به تمرکز اصلی کوروش تبدیل شد.
صحنه ششم: طراحی به هر قیمتی!
بخاطر پشتوانه ای که از زمان “تولد کوروش” در “طراحی” (Design) داشتم، همیشه این ابزار برایم در کارهای مختلفی که می کردم راه گشا و کارساز بود. گاها در طراحی دستگاه و وسیله به کارم می آمد، برخی مواقع در طراحی فرآیند و موقع هایی هم برای طراحی محتوا.
نتیجه این شد که طراحی بازی، طراحی گرافیکی، طراحی سایت و هر نوع طراحی دیگری که نیاز داشتم را آموختم.
سطح چهار: آینده حکومت کوروش
صحنه هفتم: قدرت دست کسی است که می تواند پول در بیاورد!
بعد از گذشت بیش از دو دهه از عمرم، وارد سطح جدیدی از زندگی شدم. سطحی که در قرار است آن پشتوانه و تدارکات نبرد عظیم خودم را فراهم کنم. سطح که در آن قدرت محتوا، قدرت فروش، قدرت بازارپردازی و بازاریابی، همه و همه در سایه استراتژی، قرار است حرف اول را بزند.
این را هم بگویم که دقیقا نمی دانم سطح بعدی چه خواهد بود. آیا سلطنت کوروش ادامه خواهد داشت؟ آیا میراثی از وی به جا می ماند؟